شنبه 89 فروردین 14 , ساعت 2:38 عصر
بیاکه فصل بهاراست وانتظار توام
بیاد روی و دو چشمان پر خمار توام
اسیر مهر تو ولطف عاشقانهء تو
فتاده ام به کمندت همه شکار تو ام
بیاد قامت موزون و پیکر نرمت
نشسته ام به تفکر همه خمار توام
بهار ، بل بل وگل کیف بیشتر دارد
مرا سزا نبود زانکه بیقرار توام
نگاه منتظرم بس به انتظاردوید
به اشک دیدهءمن بین. که اب شار توام
گذشتم از همه خوبان تاشکند امروز
هنوز در شکن زلف تاب دار توام
بغیر عشق توام راه ورسم دیگر نیست
تو ناامید مسازم امید وار توام
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]